.
تاجر و کار آفرین. دیوید آلیانس (معروف به داوود کاشی)
.
در سال 1310خورشیدی برابر با 1932 میلادی در محله درب زنجیر کاشان متولّد شد. پدرش الیاهو الیانس در بازار کاشان از طریق رنگرزی خامه ( الیاف پشم و کتان ) و پارچه فروشی امرار معاش میکرد.
داود تحصیلات ابتدایی را در مدرسه “آقایقوتبیل” یا مدرسه آلیانس یهودیان که بعدا به مدرسه “اتحاد” نام گذاری شده در زادگاهش به پایان رسانید. در سیزده سالگی برای کسب درآمد و ادامه تحصیل به تهران رفت. در بازار تهران کاروانسرای امیر نزد یکی از هم آیینهایش بنام الیاهو شاگردی کرد و شغل پدر را که پارچه فروشی و قماش بود ادامه داد.
ورود به دنیای تجارت و کار آفرینی
دیوید آلیانس که دوستان ایرانی اش او را داوود کاشی صدا میکنند در سال 1950 میلادی به پشنهاد یکی از دوستانش برای کسب درآمد بیشتر راهی انگلستان و در شهر صنعتی منچستر شد. داود الیانس در آنجا با خرید پارچه و فرستادن آن به ایران و بازاریابی اجناس پارچه ای به موفقیّت چشمگیری رسید.
او با خرید کارخانه حوله بافی و تاسیس شرکتهای سهامی جزو کار آفرینان مطرح بریتانیا شد تا جایی که ملکه الیزابت دوم در سال 1980 میلادی به واسطه شایستگی و موفقیّت داود الیانس در امر تجارت و تاثیرات مهم در صنعت پارچه بافی انگلستان لقب « سر » ( یکی از عالی ترین رتبه امیپراتوری بریتانیا ) را به او عطا نمود. در سال 2004 میلادی نیز لقب « لرد » را کسب نمود و به وارد مجلس اعیان راه یافت.
داود الیانس یا داود کاشی و یا دیوید الیانس یکی از مهمترین شخصیتهای اقتصادی و بازرگانی بریتانیا میباشد. او را پایه گذار و سلطان بی همتای نساجی انگلستان نامیده اند. از ویژگیهای بارز او عشق و علاقه به شهر زادگاهش کاشان میباشد که در بسیاری از گفتگوهای او یاد و خاطره دوران کودکی خود در این شهر را بیان می دارد.
کتاب ” زندگی بازاری، زندگی نامه دیوید آلیانس” که خود با کمک ایوان فالون ، روزنامه نگار و نویسنده پرخوانده بریتانیا نوشته و به فارسی نیز با عنوان ” بچه کاشی ” ترجمه شده است.
در خاطراتش از دوران کودکی میگوید:
من در محله درب زنجیر کاشان به دنیا آمدم. خانه ی ما در کوچه باریکی بود که دیوار های کاهگلی داشت. یک خانه سیصد متری بود که چند تا اتاق ساده و یک آشپزخانه قدیمی داشت با اجاق های دوداندود. هنوز هم بوی هیزم اجاق ها در مشامم میپیچد. خاطرات کودکی من در کاشان بزرگترین پناهگاه ذهنی من است. هر وقت که خیلی خسته میشوم میتوانم با یادآوری زندگی دوران کودکیم از خستگی بکاهم. چشمهایم را میبندم و به کاشان می روم